شاهزاده کوچولو(2)
شازده کوچولو پرسید:
غمگین تر از این که بیایی و کسی از اومدنت خوشحال نشه چیه؟
روباه گفت:
بری و کسی متوجه رفتنت نشه !
برچسبـهـ ـا :
بــیـــــפֿــــیــــــال
شازده کوچولو پرسید:
غمگین تر از این که بیایی و کسی از اومدنت خوشحال نشه چیه؟
روباه گفت:
بری و کسی متوجه رفتنت نشه !
افتاده سایه ی تبر بر شانه ی درخت
دارد به آخر میرسد افسانه ی درخت...
فردا که چشمهای مرا باز می کنند
من باز هم دیوانه ام دیوانه ی درخت!!
در من تمام چشمه ها سر باز میکنند
در سالروز مرگ بیرحمانه ی درخت
حالا تو رفته ای و تبر در مسیر باغ...
حالا منم پرنده ای
بی لانه
بی درخت.....
بـَـعــضــــے وَقــتــــا . . .
يـِـه دُنــيـــا مـے گه" نــَــــه "
وَلـــے تــو دِلـِـــت مـے گی " آره " . .
يــادِت بــاشـــه اون " آره " يــِـه روز مـيـشــه
" بـُـزرگـتـَـريــن اِشـتـِبـــاهِ زِنــدِگــيــت "
خـــــوشبخـــت تـــــرین آدم هــــا
اونــــایـــی هستــــن کــــه
ایـــن جمـــله رو میشنـــوند
“عیــــــب نــــداره، با هـــــم درستـــــش میکنیــــم
شاهزاده کوچلو چی می خوای
روی زمین جای تو نیست
اینجا امیدی به سحر برای فردای تو نیست
آفتاب غروبی نداریم
روزهای خوبی نداریم
واسه سفر به ناکجا یه اسب چوبی نداریم
شاهزده کوچلو اون بالا
به غم و آب و نون نبود
خونه بدوشی شب و روز بهانه جنون نبود
یه وقت مثه ماها نشی
خسته ،کلافه ،نیمه جون
تو حسرت یه تیکه ابر
دیدن یه رنگین کمون
اینجا دیگه نشونه ای از گل سرخ و لاله نیست
کنار ماه دودیمون نشونه هاله نیست
شاهزده کوچلو اون بالا
به غم و آب و نون نبود
خونه بدوشی شب و روز بهانه جنون نبود
تو شبا جای ستاره سکه شماری می کنیم
با گل های پلاستیکی عصرو بهاری می کنیم
کی گفته اینجا بمونی؟
پاشو برو به آسمون
همون جا پیش گل سرخ
تو خونه خودت بمون
شاهزده کوچلو چی می خوای
روی زمین جای تو نیست
اینجا امیدی به سحر برای فردای تو نیست
آفتاب غروبی نداریم
روزهای خوبی نداریم
واسه سفر به ناکجا یه اسب چوبی نداریم
شاهزده کوچلو اون بالا
به غم و آب و نون نبود
خونه بدوشی شب و روز بهانه جنون نبود
بهترین آدمهای زندگی همان هایی هستند که
وقتی کنارشان می نشینی ،
چایی ات سرد میشود و دلت گرم
متاهل ها میخواهند طلاق بگیرند
مجردها دوست دارند ازدواج کنند
کودکان میخواهند زود بزرگ شوند
بزرگتر ها دوست دارند به دوران کودکی برگردند
شاغلان از شغلشان مینالند
بیکاران دنبال شغلند
فقرا حسرت ثروتمندان را میخورند
ثروتمندان از دغدغه مینالند
افراد مشهور از چشم مردم قایم میشوند
مردم عادی میخواهند مشهور شوند
سیاه پوستان دوست دارند سفید پوست شوند
سفید پوستان خود را برنزه میکنند
هیچ کس نمیداند تنها فرمول خوشحالی این است :
"قدر داشته هایت را بدان و از آنها لذت ببر"
تا در طلب گوهر کانی، کانی
تا در هوس لقمه نانی، نانی
این نکته رمز اگر بدانی، دانی
هر چیز که در جستن آنی، آنی
اگر افسردگی دارید ، در حال زندگی در گذشته هستید
اگر اضظراب دارید ، درحال زندگی در آینده هستید
اگر آرامش دارید در حال زندگی در زمان حال هستید !
چه ایده بدی بوده،دایره ای ساختن ساعت. احساس میکنی همیشه فرصت تکرار هست
ساعت دروغ میگوید.
زمان دور یک دایره نمی چرخد! زمان بر روی خطی مستقیم می دود. و هیچگاه، هیچگاه،
هیچگاه باز نمیگردد.
ایده ساختن ساعت به شکل دایره، ایده جادوگری فریبکار بوده است! ساعت خوب،
ساعت شنی است!
هر لحظه به تو یادآوری میکند که دانه ای که افتاد دیگر باز نمی گردد.
اگر روزی خانه بزرگی داشته باشم،
به جای همه دکورها و مجسمه ها و ستونها، ساعت شنی بزرگی برای آن خواهم ساخت
و میگویم در آن ساعت شنی،
آنقدر شن بریزند که تخلیه اش به اندازه متوسط عمر یک انسان طول بکشد.
تا هر لحظه که روبرویش می ایستم به یاد بیاورم که
زمان «خط» است نه «دایره» و زمان رفته دیگر باز نمی گردد…